آبادی (جغرافیا)آبادی، جایی که گروهی گرد آمده و کشتزار و آب و درخت و دیگر وسایل زیست برای خود فراهم ساخته باشند. این اصطلاح غالباً در باب مناطق روستایی به کار میرود، ولی گاه در مورد شهرها نیز به کار برده میشود. نزدیک به ۲۳ درصد از آبادیها غیرمسکون و بقیه هر کدام بهطور متوسط دارای ۵۱ خانوار است. نیمی از آبادیها در مناطق کوهستانی و نیمی دیگر در دشتها و جلگهها واقع است. فهرست مندرجات۲ - آبادی در نخستین فرهنگهای فارسی ۲.۱ - آبادی در متون نظم و نثر کهن فارسی ۲.۲ - آبادی در نوشتههای عصر قاجار ۲.۳ - آبادی در فرهنگهای مشهور ۲.۴ - آبادی در نوشتههای جغرافیایی ۲.۵ - آبادی در فرهنگ آبادیهای ایران ۲.۶ - آبادی در سرشماری کشاورزی ۳ - انواع آبادی ۴ - نکته پایانی ۵ - منابع ۶ - پانویس ۷ - منبع ۱ - تعریفآبادی، اصطلاحی جغرافیایی به معنی محل زیست دائمی یا موقتی گروهی از مردم، به ویژه در مناطق روستایی ـ درباره تعریف دقیق آن اختلاف بسیار است. آبادی واژهای است فارسی (حاصل مصدر) به معنی «آباد بودن، به سامانی، خانه و بنا، جای آباد، محل معمور»، و اصطلاحاً به مفهوم «جایی که گروهی گرد آمده و کشتزار و آب و درخت و دیگر وسایل زیست برای خود فراهم ساخته باشند.» [۱]
لغتنامه فارسی.
این اصطلاح غالباً در باب مناطق روستایی به کار میرود، ولی گاه در مورد شهرها نیز به کار برده میشود.۲ - آبادی در نخستین فرهنگهای فارسینخستین فرهنگهای فارسی، که بیشتر آنها در هندوستان تألیف گردیده، این واژه را به غلط مرکب از «آب» و «آد» (پسوند نسبت) دانستهاند. [۲]
لاله تیکچند، بهار عجم
[۳]
نوّاب عزیز جنگ، احمد عبدالعزیز نایطی، آصف اللغات.
[۴]
فرهنگ جامع فارسی.
چنین مینماید که ارتباط لفظی و صوری آب با آبادی که در ضربالمثلِ «آب آبادانی است.» تجلی یافته، در این توجیه نادرست لغوی بیتأثیر نبوده باشد. زبانشناسان این واژه را مأخوذ از āpāt (در پارسی میانه) به معنی «پیشرفته، پرورده، جای زندگی و کِشته» میدانند که خود از پیشوند قیدی (جهت و مکان) پارسی کهن a به معنی «به، در» و ریشه پارسی کهن pa یعنی «نگهداری کردن» ساخته شده است.۲.۱ - آبادی در متون نظم و نثر کهن فارسیدر متون نظم و نثر کهن فارسی دری غالباً «آبادانی» و گاه «آبادی» به مفهومی نزدیک به مفهوم اصطلاحی امروزین آن به کار رفته است: «دیگر پرسید که بدین جهان اندر ویرانی بیشتر یا آبادانی.» [۵]
ترجمه تفسیر طبری، به کوشش حبیب یغمایی، ج۱، ص۳۹، تهران، توس، ۱۳۵۶ش.
«نتوانند به کشتی بریدن الا مقداری کی سخت نزدیک است به آبادانی.» [۶]
حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، ج۱، ص۱۰، تهران، طهوری، ۱۳۶۲ش.
«ترکمانان زهره نمیدارند که به آبادانیها درآیند.» [۷]
بیهقی، ابوالفضل محمد، تاریخ، ج۱، ص۶۹۸، به کوشش علیاکبر فیاض، دانشگاه مشهد، ۱۳۵۰ش.
«کس دروده خویش در کشتزارها نخودر، بلکه در آبادانی خودر و آبادانی این سرای سرای باقی است.» [۸]
عنصرالمعالی، کیکاوس، قابوسنامه، ج۱، ص۵، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۵ش.
«هر کجا ایشان قدم بنهادند شهری گشت و آبادانی.» [۹]
نیشابوری، ابراهیم بن منصور، قصص الانبیاء، ص۲۲، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۹ش.
«همان به کو در آن وادی نشیند••• که جغد آن به که آبادی نبیند.» [۱۰]
نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، ج۱، ص۱۹۷، به کوشش وحید دستگردی، تهران، علمی، ۱۳۱۳ش.
۲.۲ - آبادی در نوشتههای عصر قاجاردر نوشتههای عصر قاجار، به ویژه در سفرنامهها، مفهوم اصطلاحی و متداول «آبادی» (ده، دهکده، دهستان و گاه شهر) در کنار معانی اصلی آن اندکاندک رخ مینماید و جای میافتد: «چون به نزدیک آبادیی میرسیدیم یا به قافلهای برمیخوردیم چاوشان پیشاپیش میتاختند.» [۱۱]
موریه، جیمز، حاجی بابای اصفهانی، ج۱، ص۱۰، ترجمه میرزا حبیب اصفهانی، به کوشش سیدمحمدعلی جمالزاده، تهران، امیرکبیر، ۱۳۴۸ش، ص ۱۰.
«ابتدا کلاته خیج قلعه بوده و آبادی در داخله آن، اما حالا دور قلعه در خارج نیز خانهها ساختهاند تا پایین تل.» [۱۲]
اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، مطلع الشمس، ج۱، ص۸۹، تهران، ۱۳۰۱ق.
«آباد ساختن و دایر کردن اراضی شهر ری... و این آبادی همین حسینآباد است.» [۱۳]
اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، المآثر و الآثار، ج۱، ص۹۹، به کوشش ایرج افشار، تهران، اساطیر، ۱۳۶۳ش.
«سفینه آبادی معتبر و چاه آب گوارا دارد.» [۱۴]
امینالدوله، علیخان، سفرنامه، ج۱، ص۲۳۵، به کوشش اسلام کاظمیه، تهران، توس، ۱۳۵۴ش.
«از سباع جز شغال نیست که آن هم به آبادی داخل نمیشود.» [۱۵]
امینالدوله، علیخان، سفرنامه، ج۱، ص۴۰۴، به کوشش اسلام کاظمیه، تهران، توس، ۱۳۵۴ش.
«و به نظرم چنان آمد که سوادآبادی انزلی در جلو است.» [۱۶]
امینالدوله، علیخان، سفرنامه، ج۱، ص۵۷، به کوشش اسلام کاظمیه، تهران، توس، ۱۳۵۴ش.
«ساحل نزدیک و آثار شهر و آبادی ازمیر پیدا شد.» [۱۷]
امینالدوله، علیخان، سفرنامه، ج۱، ص۱۰۲، به کوشش اسلام کاظمیه، تهران، توس، ۱۳۵۴ش.
«آینه ورزان ملک رعیت است و دو آبادی دارد: یکی محله پایین، دیگر محله بالا. محله پایین یک امامزاده دارد و همه اهل این محله سید هستند.» [۱۸]
ناصرالدین شاه، سفرنامه دوم خراسان، ج۱، ص۱۴، تهران، کاوش، ۱۳۶۳ش.
«خود سنگ بست آبادی ندارد مگر رعیت قلیلی آنها هم در کاروانسرای شاه عباس منزل دارند.» [۱۹]
سه سفرنامه، به کوشش قدرتالله روشنی، ج۱، ص۲۴، دانشگاه تهران، ۱۳۴۷ش.
«سلطان اویس میرزا قاجار برای نشیمن تابستانه خود خانه وسیعی بساخت و نامش را دولتآباد گذاشت. پس هر یک از همراهان در گِرد آن خانه عمارتی بساخت و صورتآبادی به هم رسانید.» [۲۰]
فسایی، حسن، فارسنامه ناصری، ج۲، ص۲۷۳، تهران، ۱۳۱۳ق.
۲.۳ - آبادی در فرهنگهای مشهورپس از عصر قاجار، این اصطلاح در فرهنگهای مشهور وارد گردید: «آبادی، هر جایی که گروهی گرد آمده و بنا و آبادانی جهت خود برپا کرده باشند مثلاً از طهران تا قم چندین آبادی است.» [۲۱]
نفیسی، علیاکبر، فرهنگ نفیسی.
«آبادی، آنجا که گروهی گرد آمده و مزرعه و آب و درخت و دیگر وسایل زیست برای خود ترتیب داده باشند، ده، قریه، شهرک و شهر.» [۲۲]
لغتنامه فارسی.
۲.۴ - آبادی در نوشتههای جغرافیاییاز این پس، این واژه در نوشتههای جغرافیایی به سان اصطلاحی ویژه این رشته علمی به کار رفته است: «بیشتر شهرهای ایران، پیش از ظهور اسلام یا در اوایل ظهور آن به شکل دهکده و آبادی کوچکی موجود بوده و پس از شهر شدن باز به همان نام دیرین ماندهاند.» [۲۳]
کسروی، احمد، نامهای شهرهای ایران، ج۱، ص۳۵۵، آینده، س ۱، شم ۶.
۲.۵ - آبادی در فرهنگ آبادیهای ایرانفرهنگ آبادیهای ایران مفهوم روشنتری از این اصطلاح به دست داده است: «شایسته است که فاصله هر آبادی را تا مرکز دهستان و مرکز دهستان را تا مرکز بخش و مرکز بخش را تا مرکز شهرستان نسبت به تهران معین کنند.»، ولی آن را از اصطلاحات دهک، ده، دهکده و حتی دهستان و بخش ممتاز نساخته و نزدیک به ۴۴ هزار دهک، ده، دهکده و دهستان مانند گالیکش (گرگان)، لشکرک (تهران)، مامازند (ورامین)، شاندیز (مشهد)، هزاوه (اراک) و جز اینها را که از لحاظ وسعت، جمعیت، آبادانی، سازمانهای رسمی اداری و انتظامی با یکدیگر متفاوتند، «آبادی» شمرده است. ۲.۶ - آبادی در سرشماری کشاورزیدر سرشماری سال ۱۳۴۵ش «آبادی» کاربُردی رسمی، فقط در مورد نواحی روستایی، یافت و پنج نوع آبادی توصیف گردید. این انواع با دقت بیشتری در سرشماری ۱۳۵۵ش معرفی شد. در راهنمای (دستورالعمل) مأمور سرشماری این سال آبادی چنین تعریف شده است: «آبادی به یک یا چند مکان و مزرعه گفته میشود که در حوزهروستایی واقع شده و با هم محدوده ثبتی (یا احیاناً عرفی) مستقلی داشته باشند. به این ترتیب آبادی نه تنها دهات، بلکه مزرعهها، قهوهخانهها، معادن، ایستگاههای راهآهن و غیره را نیز شامل میشود، به شرط انکه محدوده ثبتی مستقلی داشته باشند و یا لااقل در محدوده آبادیهای دیگر قرار نگرفته باشند.» [۲۴]
مفخم پایان، لطفالله، فرهنگ آبادیهای ایران، ج۱، ص۱۰، تهران، امیرکبیر، ۱۳۳۹ش، مقدمه.
۳ - انواع آبادیسپس شش نوع آبادی معرفی شده است: ۱. شهر، در حوزههای روستایی شهر به آن دسته از آبادیها گفته میشود که شهرداری داشته باشند ولی در نقشه روستایی با علامت (علامت مخصوص شهرهای غیرروستایی مانند دلیجان) مشخص نشده باشند. ۲. دِه، آن دسته از آبادیها ده نامیده میشوند که: نخست، از مجموعهای (پیوسته یا جدا) از باغها، زمینهای زراعتی، اماکن مسکونی، و کارگاهها تشکیل شده باشند؛ دوم، کدخدا یا دهبان رسمی داشته باشند (هر چند ممکن است به عللی در زمان سرشماری ده دارای کدخدا نباشد.)؛ سوم، محدوده ثبتی (و در غیر این صورت محدوده عرفی) مستقلی داشته باشند. بنابر این ده معمولاً یک آبادی کدخدا نشین است. ۳و ۴. مزرعه مستقل و مزرعه تابع، آبادیهایی که ده نبوده خارج از محدوده ثبتی (و غیر این صورت عرفی) آبادیهای دیگر قرار گرفته باشند و محل انجام فعالیتهای کشاورزی باشند، اگر از لحاظ نظامات اداری تابع دهی نباشند، مزرعه مستقل و اگر تابع دهی باشند مزرعه تابع خوانده میشوند. ۵و ۶. مکان مستقل و مکان تابع، آبادیهایی که ده نبوده و خارج از محدوده ثبتی (و در غیر این صورت عرفی) آبادیهای دیگر قرار گرفته باشند و بیشتر محل فعالیتهای غیر کشاورزی باشند (مانند معدن، ایستگاه راهآهن، پاسگاه، قهوهخانه و غیره) اگر از لحاظ نظامات اداری، تابع دهی نباشند مکان مستقل و در غیر این صورت مکان تابع به حساب میآیند.» [۲۵]
مفخم پایان، لطفالله، فرهنگ آبادیهای ایران، ج۱، ص۷۰-۷۱، تهران، امیرکبیر، ۱۳۳۹ش، مقدمه.
۴ - نکته پایانیبنابراین تعریفات که در سرشماری کشاورزی ۱۳۵۲ش به کار گرفته شده، آبادیهای ایران شامل نزدیک به ۰۰۰، ۵۹ ده، ۰۰۰، ۶۰ مزرعه مستقل، ۰۰۰، ۱۶ مزرعه تابع و ۰۰۰، ۲ مکان غیرکشاورزی بوده است. اینها جمعاً مشتمل بر حدود ۳/۳ میلیون خانوار است (۸۷۵، ۴۴۴، ۳ خانوار در سرشماری ۱۳۵۵ش) که دِهها ۹۹ درصد آنها را در بر میگیرد. نزدیک به ۲۳ درصد از آبادیها غیرمسکون و بقیه هر کدام بهطور متوسط دارای ۵۱ خانوار است. نیمی از آبادیها در مناطق کوهستانی و نیمی دیگر در دشتها و جلگهها واقع است. ۵ - منابع(۱) نوّاب عزیز جنگ، احمد عبدالعزیز نایطی، آصف اللغات. (۲) آنندراج، فرهنگ جامع فارسی. (۳) اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، المآثر و الآثار، به کوشش ایرج افشار، تهران، اساطیر، ۱۳۶۳ش. (۴) اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، مطلع الشمس، تهران، ۱۳۰۱ق. (۵) امینالدوله، علیخان، سفرنامه، به کوشش اسلام کاظمیه، تهران، توس، ۱۳۵۴ش. (۶) ایرانیکا. (۷) بیهقی، ابوالفضل محمد، تاریخ، به کوشش علیاکبر فیاض، دانشگاه مشهد، ۱۳۵۰ش. (۸) لاله تیکچند، بهار عجم. (۹) ترجمه تفسیر طبری، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، توس، ۱۳۵۶ش. (۱۰) حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، طهوری، ۱۳۶۲ش. (۱۱) سه سفرنامه، به کوشش قدرتالله روشنی، دانشگاه تهران، ۱۳۴۷ش. (۱۲) عنصرالمعالی، کیکاوس، قابوسنامه، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۵ش. (۱۳) فسایی، حسن، فارسنامه ناصری، تهران، ۱۳۱۳ق. (۱۴) کسروی، احمد، نامهای شهرهای ایران، آینده، س ۱، شم ۶. (۱۵) لغتنامه فارسی. (۱۶) معین، محمد، فرهنگ فارسی. (۱۷) مرکز آمار ایران، راهنمای (دستورالعمل) مأمور سرشماری، تهران، ۱۳۵۵ش. (۱۸) مفخم پایان، لطفالله، فرهنگ آبادیهای ایران، تهران، امیرکبیر، ۱۳۳۹ش، مقدمه. (۱۹) منشی، محمدعلی، سفرنامه رکنالدوله به سرخس، گزارش محمدحسین مهندس به مؤیدالدوله، به کوشش محمد گلبن، تهران، سحر، ۱۳۵۶ش، ص ۲۵. (۲۰) موریه، جیمز، حاجی بابای اصفهانی، ترجمه میرزا حبیب اصفهانی، به کوشش سیدمحمدعلی جمالزاده، تهران، امیرکبیر، ۱۳۴۸ش، ص ۱۰. (۲۱) ناصرالدین شاه، سفرنامه دوم خراسان، تهران، کاوش، ۱۳۶۳ش. (۲۲) نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش وحید دستگردی، تهران، علمی، ۱۳۱۳ش. (۲۳) نفیسی، علیاکبر، فرهنگ نفیسی. (۲۴) نیشابوری، ابراهیم بن منصور، قصص الانبیاء، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۹ش. ۶ - پانویس
۷ - منبع• مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «آبادی»، شماره۸. |